«فارنهایت ۴۵۱» اثر ری بردبری.
خیلی اتفاقی این کتابو شروع کردم و انقدر ترجمهش بد بود که همون صفحات اول میخواستم رهاش کنم ولی شگفتزدهام کرد! فوقالعاده بود جدا.
نسل آیندهی بشریت رو به تصویر میکشه. در گذر زمان، به مرور رغبت آدما به خوندن کتابای حجیم کم میشه. کتابا به مرور تبدیل به خلاصه کتاب، یه ستون توی رومه و حتی چند خط توی یه فرهنگنامه میشن تا جایی که داشتنشون جرم محسوب میشه. هدف صرفا خوشحال بودنه و هدف و قلهای برای تلاش کردن وجود نداره. اتاقا شیشهای و رنگی میشن و اساس زندگی میشه سرعت و سرگرمی. تلویزیونها زندگی رو محاصره میکنن و هرچیزی که انسان رو وادار به تفکر میکنه از بین میره! برای دور کردن آدما از دغدغههای مهم با جزئیات بیاهمیت اشباعشون میکنن و درموردشون مسابقه برگزار میکنن.
دنیایی رو به تصویر میکشه که توش کتابها نایابترینن. نه به این علت که به خودی خود مهمن. کتاب صرفا یه قالبه. اون اطلاعات مهم میتونه از طریق تلویزیون و رادیو و . در اختیار مردم قرار بگیره که نمیگیره پس کتابا تنها حافظان این اطلاعاتن. و در مقابل آدما با مجلات زرد و تلویزیون و سرگرمی سرگرم میشن و همه چیز به قدری سریعه که حتی فرصت دیدن طبیعت و تفکر در اون رو پیدا نکنن.
اون چه که این کتاب ازش حرف میزنه به قدری قابل لمسه که بنظر میرسه بشریت واقعا داره به این سمت میره. فضای کتاب خیلی هم به کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول شبیهه.
در کل یه کتاب فوقالعاده با یه ترجمهی فاجعه که اصلا از نشر میلکان بعید نیست :|
درباره این سایت